۱۳۹۴ شهریور ۱۳, جمعه

ایران-يادي از سرو ايستاده و پايدار مسعود خستو از سربداران 67

  

 تو رفتی شهر در تو سوخت
باغ در تو سوخت
اما دو دست جوانت
بشارت فرداست
هر سال سبز ميشود
و با شاخه هاي زمزمه گر در تمام خاك
گل ميدهد
گلي به سرخي خون

مسعود نوه دختري پدر طالقاني بود. به همي ندليل مورد كينه شكنجه گران زندان قزل حصار قرار داشت و خيلي زيرضرب رژيم بود و توهينهاي زيادي به او ميكردند.
او16ساله بود كه به جرم هواداري از سازمان در سال 60 دستگير و به 11سال زندان محكوم شده بودند عليرغم سن كمش در هفت سالي كه زنداني بود مدت دو يا سه سال را در انفرادي به سر برد ودر سال 61 در زندان قزلحصار حدود سه ماه را در محلي بنام قرنطينه كه معروف به گاوداني بود سپري كرد باهمه شكنجه ها بسيار مقاوم بود.
مسعود با قد بلند و شانه هاي پهن و سر بلندش همواره پيام استواري و آزادمردي بود
او هميشه در سلام كردن پيشقدم بود. در موضعگيري در برابر جلادان هميشه در صف اول ميايستاد.
مخصوصاً حاجي رحماني جلاد (رئيس زندان قزلحصار) خيلي مسعود را اذيت ميكرد. يكبار در زندان موردي پيش آمده بود و ربطي هم به مسعود نداشت اما حاج رحماني هميشه دنبال بهانهاي بود تا مسعود را شكنجه و آزار دهد. به همين دليل هم او را زير ضربات مشت و لگد گرفته بود، ميگفت پدر سوخته فكر ميكردي جد و آبادت سر كار ميآيند و تو ميتواني هر غلطي بكني
اما مسعود خم به ابرو نميآورد و محكم و استوارتر از قبل حتي باعث روحيه دادن به ديگران ميشد. وقتي پيام انقلاب ايدئولوژيك را شنيد مدافع سرسخت آن شد و در برابر هركسي (حتي كساني كه به ملاقاتش ميآمدند و حرفي ميزدند كه ناشي از عدم دركشان از انقلاب ايدئولوژيك بود)، مسعود قاطعانه به دفاع جانانه از انقلاب ميپرداخت.
مسعود قهرمان درروز10مرداد67 در گوهردشت مجدداً به دادگاه رفت، سپس او را همراه تعداد زيادي از بچه هاي ديگر براي اعدام بردند.
ن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر